ما ایرانیها در برابر این فیلم دو راه داریم: یا قبول کنیم که این
فیلم یک اثرِ هالیوودیست و چیزی مانند سایر کارهای آنجاست و یا تصور کنیم ایرانیست
و بر پایۀ فرهنگ ما شکل گرفته است؛ پس باید کاملا ایرانی باشد و یک تصویر تمام
ایرانی از خود به مخاطبانش ارائه دهد.
فکر میکنم
دربارۀ فیلم «شاهزادۀ پارسی» هیچ چیز مهمتر از این نباشد که همین ابتدای کار، تکلیفمان
را با خودمان مشخص کنیم. اگر قبول کنیم که این فیلم، یک اثر هالیوودیست، میتوانیم
با خیالِ راحت از تماشایش لذت ببریم اما اگر انتقاد کنیم که کجای فرهنگِ ما ایرانیها
شبیه چیزیست که در این فیلم ارائه شده است، کارمان سخت میشود و سایر چیزهایی
که باید ببینیم را هرگز نخواهیم دید
نگارنده میخواهد راه اول را در پیش گیرد و بدون دغدغه، نگاهی به
این فیلم هالیوودی بیندازد و ببیند این اثر تا چه حد توانسته است خواستۀ
سازندگانش را برآورده سازد. فیلم «شاهزاده پارسی: شنهای زمان» بر اساس یک بازی
کامپیوتریِ نسبتا قدیمی با همین نام یعنی «شاهزاده پارسی» ساخته شده است. پس با فیلمی روبهرو هستیم که برای اکران، بیشتر
روی کمک «گِیمرها» حساب میکند تا سایر
افراد. گِیمرهایی که سالها این بازی را انجام دادهاند و به نوعی تمام چَموخَم
کار دستشان است و داستان ماجرا را کامل میدانند. از آنجا که هدف اصلی از ساخت
این فیلم، فروش آن بوده است، پس سازندگان برای اینکه دچار زیان مالی نشوند
مجبور بودهاند یک فیلم با داستان و روایتی ساده تولید کنند تا قشرِ اصلی
مخاطبانشان را که همان «گِیمرها» هستند و معمولا حوصلۀ
داستانهای پیچیده و سنگین را ندارند، خسته نکنند و با دست خودشان فراریشان
ندهند.
برای فیلمی با
این شکل و تِم، بهترین راه برای راضی نگهداشتن مخاطب و بالا بردن سطحِ کار،
استفاده از «جلوههای ویژه» است. ما در «شاهزاده
پارسی» با صحنههایی روبهرو هستیم که دارای جلوههای ویژۀ چشمنوازی هستند.
جلوههای ویژه از فیلم بیرون نزدهاند و کاملا طبیعی در اثر جا افتادهاند که
البته در قسمتهایی اندک، شاهد نقصهایی مانند عدم توازن میان صحنههای اکشن و
صحنههای درام هستیم که در مقایسه با کلّیَت مجموعه، قابل چشمپوشی هستند.
«مایک نیول» کارگردانِ فیلم، با درایت توانسته است فیلمی جذاب و خوشساخت را بر
روی پرده بیاورد که در پارهای از لحظات، نفس را در سینۀ بیننده حبس میکند. این فیلم هیچگونه ادعایی ندارد و بهخاطر همین بیادعا بودنش است
که میتوانیم از دیدنش لذت ببریم و دوستش بداریم. اصلا از فیلمی که از روی یک بازی
اکشن ساخته شده است، چه انتظار دیگری غیر از هیجان و صحنههای اکشن دارید؟
کارگردان توانسته است تا حد نسبتا زیادی از عهدۀ وظایف محوله، بهخوبی برآید.
دربارۀ بازیها
هم تنها، ذکر چند مطلب کافیست. «جِیک جیلِنهال» که تا پیش از این
فیلم به بازی در فیلمهای دِرام و رُمانس شُهره بوده است، در «شاهزاده پارسی» به
یکباره، با یک انتخابِ غیرمنتظره، ایفاگر نقش «دستان» در این فیلم شد؛ فیلمی که
وی مجبور بود برای اجرایش، بازویی کلفت کند و هیکلی عضلانی و سِتَبر به هم زنَد!
«جیلِنهال» در این اثر، نقش یک شاهزادۀ پارسی را به نام «دستان» ایفا میکند
که فرز و چابک است و البته مثبت. وی ناخواسته درگیر توطئهای میشود که ابتدا
تصور میکند توسط برادر ناتنیاش پیریزی شده است ولی پس از مدتی متوجه میشود که
اشتباه فکر میکرده و عمویش عامل اصلی این توطئه شوم است. حالا «دستان» باید با کمک یک شاهزادۀ دیگر به نام «تامینا» یا همان «تهمینه»
خودمان(!) که یکسوی دیگر این ماجراست دستبهیکی
کند و جلوی این توطئه را بگیرد. این خلاصهای بسیار مختصر دربارۀ این فیلم بود.
به نظر نگارنده، «جیلِنهال» در حدِ قهرمانِ اینگونه فیلمهای فانتزی، توانسته است
بهخوبی از عهدۀ نقشش برآید. این عقیده وقتی بیشتر قوت مییابد که ما قبلا کمی
به بازی «شاهزاده پارسی» دقت کرده باشیم. «جیلِنهال» شباهت بسیاری به کاراکتر موجود
در گِیم دارد. این اتفاق بسیار خوشایندی برای گِیمرهاییست که دوست داشتند
قهرمان فیلمشان با قهرمان گیمشان برابری کند.
اما متاسفانه در
سوی دیگر، «جِما آرتِرتُون» که ایفاگر نقش «تهمینه» است به هیچوجه نتوانسته
برای مخاطبِ خصوصا ایرانیاش، باورپذیر باشد. شخصیتِ وی بیشتر شباهت به فیلمهایی
دارد که پیرامون «کالج» و مسائلِ «تین اِیجری» ساخته میشوند. مخاطب هرگز نمیتواند
تصور کند که این بازیگر، واقعا یک شاهزادۀ دوران قدیم است و آن هم از نوع شرقیاش!
فیلم «شاهزاده
پارسی» از نوع همان فیلمهاییست که «دزدان دریایی کارائیب» و «هَری پاتر» هم در
آن ژانر قرار میگیرند؛ البته از نوع خفیفتر و کمسروصداترش. این فیلم که با بودجهای
حدود ۲۰۰ میلیون دلار و توسط کمپانی «دیزنی»
ساخته شده است، توانست فروش خوبی داشته باشد و انتظار سازندگانش را تا حدود
زیادی برآورده سازد.
هنگامی که این
فیلم به اکران درآمد با توجه به اینکه این اثر با محوریت کشورِ ما ساخته و
پرداخته شده بود، نگاهی بسیار عمیقتر نسبت به سایر آثار همزمانش در میان ما
فارسیزبانان به خود جلب کرد. اگر مانند بعضی از دوستان خُرده بگیریم که چرا
تصویری متفاوت از ایرانِ ما در این فیلم روایت کردهاند، به جایی نمیرسیم و
تنها اوضاع را برای خودمان پیچیدهتر میکنیم. این دوستان باید بدانند که هدفِ
اصلی از ساخت این اثر، فروش آن بوده و از آنجا که صنعتِ سینمای آمریکا در کشور
ما هیچ جایگاه قانونی و رسمی ندارد پس سازندگان این اثر، روی هر جایی برای فروش
حساب باز کرده بودند جزء ایران.
به همین علت
طبیعیست، محتوای اثر با توجه به فرهنگ و خلقوخوی مردم بازارِ هدف، طراحی و
تولید شود. مردم آمریکا و کشورهای غربی علاقۀ چندانی ندارند که یک قهرمان کاملا
ایرانی ببینند که برایشان غریب و دور از ذهن باشد. تا زمانیکه سینمای کشور
خودمان دستبهکار نشود و برای شخصیتهای تاریخی و اسطورههایمان اثری شایسته
تولید نکند باید طیِ سالیان آتی، همچنان شاهدِ اکران چنین فیلمهایی غیرواقعی
دربارۀ تاریخمان باشیم؛ چیزی شبیه به همین شاهزادۀ پارسی که غربزدگی از سَر و
رویَش میبارد.
فیلمرو
|